شعر عاشقانه و عارفانه
وقتی انسان تمام عمر کار بکند
لحظه ای فرا می رسد که در می یابد کارهای دیگری نیز می توانسته بکند
مثلا : عاشق شود و زیر باران قدم بزند…
به دنیا و مشکلاتش و لو برای چند ساعت فکر نکند…
از گرمی دست معشوق گُر بگیرد…
ولی حالا چند حساب بانکی دارد
چندین مرضِ سبُک و نیم دو جین قرص برای نفس کشیدن…
از این رو تاسف می خورد !
شعر عاشقانه و عارفانه
“معرفت” یه موقعی لباس رفاقت بود ،
الان “منفعت” جاشو گرفته
شعر عاشقانه و عارفانه
ما همینیم که هستیم
شاخ نیستیم چون گاو نیستیم
خاص نیستیم چون عقده نداریم
بالا نیستیم چون پرچم نیستیم
فقط یه آدمیم، چیزی که خیلیا نیستن
شعر عاشقانه و عارفانه
آدمها چه موجودات دلگیری هستند
وقتی سوزنشان را نخ میکنی ، برایت دروغ می بافند !
شعر عاشقانه و عارفانه
چون بسى ابلیس آدم روى هست
پس به هر دستى نشاید داد دست !
شعر عاشقانه و عارفانه
آدم ها ثانیه به ثانیه رنگ عوض میکنند
از آدم های یک ساعت دیگر میترسم چون درگیر هزاران ثانیه اند
ثانیه هایی که در هرکدام رنگی دگر به خود میگیرند !
شعر عاشقانه و عارفانه
چاره ای نیست
این روزها طرح روی جلد آدمهاست
که پرفروششان میکند نه متنشان!
شعر عاشقانه و عارفانه
هرکــے پُشـتِمونــــــو خـالــــے کـَـرد
دیگــــﮧ مُتعَــــلق بــــﮧ هَمــــونجا میشــــﮧ . . .
شعر عاشقانه و عارفانه
هر کس را به انداره ای در دلت داغ کن
که لازم است انگور را هم که زیاد بجوشانی نجس میشود
شعر عاشقانه و عارفانه
آدمایی که از رابطه های طولانی میان بیرون خطرناکن
چون اونا میفهمنمیشه یه چیزایی رو از دست داد ، و نَـمــُــــرد …!
شعر عاشقانه و عارفانه