اشعار حافظ
میدمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب
اشعار حافظ
میچکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب
اشعار حافظ
میوزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب
اشعار حافظ
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب
اشعار حافظ
در میخانه بستهاند دگر
افتتح یا مفتح الابواب
اشعار حافظ
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب
اشعار حافظ
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب
اشعار حافظ
بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب
اشعار حافظ
اشعار حافظ
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
راه هزار چاره گر از چار سو ببست
اشعار حافظ
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست
اشعار حافظ
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
اشعار حافظ
ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت
این نقشها نگر که چه خوش در کدو ببست
اشعار حافظ
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست
اشعار حافظ
مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهل وجد و حال در های و هو ببست
اشعار حافظ
حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست
احرام طوف کعبه دل بی وضو ببست
اشعار حافظ
اشعار زیبا حافظ
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست
اشعار زیبا حافظ
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست
کمر کوه کم است از کمر مور این جا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست
اشعار زیبا حافظ
بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست
جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست
حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تواش نیست بجز باد به دست
اشعار زیبا حافظ