اشعار شهریار
جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد
وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد
اشعار شهریار
بهار زندگانی طی شد و کرد آفت ایام
به من کاری که با سرو و سمن باد خزانی کرد
اشعار شهریار
قضای آسمانی بود مشتاقی و مهجوری
چه تدبیری توانم با قضای آسمانی کرد
اشعار شهریار
شراب ارغوانی چاره رخسار زردم نیست
بنازم سیلی گردون که چهرم ارغوانی کرد
اشعار شهریار
هنوز از آبشار دیده دامان رشک دریا بود
که ما را سینه آتشفشان آتشفشانی کرد
اشعار شهریار
چه بود ار باز می گشتی به روز من توانائی
که خود دیدی چها با روزگارم ناتوانی کرد
اشعار شهریار
جوانی کردن ای دل شیوه جانانه بود اما
جوانی هم پی جانان شد و با ما جوانی کرد
اشعار شهریار
جوانی خود مرا تنها امید زندگانی بود
دگر من با چه امیدی توانم زندگانی کرد
اشعار شهریار
جوانان در بهار عمر یاد از شهریار آرید
که عمری در گلستان جوانی نغمه خوانی کرد
اشعار شهریار
اشعار شهریار