وب تفریحی و سرگرمی کرمک

انواع مطالب جالب و سرگرم کننده اینترنت

وب تفریحی و سرگرمی کرمک

انواع مطالب جالب و سرگرم کننده اینترنت

داستان کوتاه جدید گریه

داستان کوتاه جدید گریه ...

حسن نامی وارد دهی شد و در مکانی که اهالی ده جمع شده بودند نشست و بنای گریه گذاشت.
سبب گریه‌اش را پرسیدند، گفت: من مردغریبی هستم و شغلی ندارم برای بدبختی خودم گریه می‌کنم،
مردم ده او را به شغل کشاورزی گرفتند.

شب دیگر

خرید صابون کوسه نرم آر پی,فروش صابون کوسه نرم آر پی,فروشگاه صابون کوسه نرم آر پی,قیمت صابون کوسه نرم آر پی,سفارش صابون کوسه نرم آر پی,سفارش پستی صابون کوسه نرم آر پی,سفارش اینترنتی صابون کوسه نرم آر پی,خرید اینترنتی صابون کوسه نرم آر پی م آر پی اصل, صابون کوسه نرم آر پی اورجینال,صابون کوسه نرم آر پی ارزان,فروش ویژه صابون کوسه نرم آر پی,پست سفارشی صابون کوسه نرم آر پی,پست پیشتاز صابون کوسه نرم آر پی,اطلاعات درباره صابون کوسه نرم آر پی,اطلاعات در مورد صابون کوسه نرم آر پی خرید کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,فروش کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,فروشگاه کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,قیمت کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,سفارش کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,سفارش پستی کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,سفارش اینترنتی کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,خرید اینترنتی کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,خرید پستی کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,خرید ارزان کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,خرید آنلاین کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,خرید درب منزل کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,خرید نقدی کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,راهنمای خرید کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا اصل, کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا اورجینال,کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا ارزان,فروش ویژه کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,پست سفارشی کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,پست پیشتاز کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,اطلاعات درباره کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,اطلاعات در مورد کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,مشخصات کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,عکس های کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا, تصاویر کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا,خریداری کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا

دیدند همان مرد باز گریه می‌کند، گفتند حسن آقا دیگر چه شده؟
حالا که شغل پیدا کردی،  گفت: شما همه منزل و ماءوا مسکن دارید و می‌توانید خوتان

را از سرما
و گرما حفظ کنید ولی من غریبم و خانه ندارم برای همین بدبختی گریه می‌کنم.

بار دیگر اهالی ده همت کردن و برایش خانه‌ای تهیه کردند و وی را در آنجا جا دادند.

ولی شب باز دیدند دارد گریه می‌کند. وقتی علت را پرسیدند
گفت: هر کدام از شما‌ها همسری دارید ولی من تنها در میان اطاقم می‌خوابم.

مردم این مشکل او را نیز حل کردند و دختری از دختران ده را به ازدواج او در آوردند.

ولی باز شب هنگام حسن آقا داشت گریه می‌کرد. گفتند باز چی شده،
گفت: همه شما سید هستید و من در میان شما اجنبی هستم.

به دستور کدخدا شال سبزی به کمر او بستند تا شاید از صدای گریه او راحت شوند

ولی با کمال تعجب دیدند او شب باز گریه می‌کند، وقتی علت را پرسیدند

گفت: بر جد غریبم گریه می‌کنم و به شما هیچ ربطی ندارد

داستان کوتاه جدید گریه ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.